روژین روژین ، تا این لحظه: 15 سال و 1 ماه و 24 روز سن داره

فرشته ما روژین

روزجمعه 17شهریور 91

1391/7/4 2:05
نویسنده : گلناز
98 بازدید
اشتراک گذاری

خاته جون اینا پنجشنبه رفته بودن میاندواب خونه دوست عموغلی(عمو فرنوش)به ما هم گفتن شما رو هم دعوت کردن شما هم جمعه بیایین اونجا دور هم باشیم ولی بابایی به شما وعده داده بود ببره بانه به خاطر همین گفتیم نمیتونیم بیاییم.صبح زود راه افتادیم به طرف بانه تو که تو خواب بودی بابایی بغلت کرد و گذاشت پشت ماشین که اونجا لالا کنی.داشتیم از میاندواب میگذشتیم که بابا گفت یه سر به عمو فرنوش اینا بزنیم و باقی راه رو بریم که تا ما رو دیدن گفتن بانه رو بذارین واسه بعد تا اینجا اومدین باید بمونین باهم بریم باغ یکی از دوستامون خلاصه دیگه دیدیم زشته این همه اصرار رو قبول نکنیم تو هم که سهند و سارینا رو دیده بودی خیلی خوشحال بودی و میگفتی مامان بمونیم اینجادیگه قید بانه روزدیم و نرفتیم.  بچه ها تو رو بردن اتاقشون و باهم حسابی بازی کردین .بعد رفتیم باغ اونجا هم همش با سهند مشغول بازی بودی از بدو بدو بازی گرفته تا ماشین سواری.صاحب باغ هم با میوه ها و گردوهای خوشمزه باغش ازمون پذیرایی کرد و تو هم که عاشق گردویی تا دلت بخواد گردو خوردی.خیلی خسته شده بودی تا سوار ماشین شدیم که باخاله اینا برگردیم سراب خوابت برد بابا تو بناب نگه داشت تا از کبابای خوشمزه بناب بخوریم و بعد اینکه شام رو خوردیم دیگه تا سراب نخوابیدی و همش بهونه گیری میکردی و میگفتی کی میرسیم .مینا و پریسا و لیدا رو هم اورده بودی ماشین خودمون هی میرفتی پشت پیش اونا هی میومدی جلو خلاصه یه جا بند نمیشدی هی میگفتم دختر خاله ها رو اذیت نکن بیا پیش خودم اونا هم میگفتن خاله کاریش نداشته باش بذار پیشمون باشه اخه خیلی دوست دارن هر چقدر هم اذیتشون کنی بازم همش نازتو میکشن تو هم که عاشق اونایی.الهی مامان فدات شه حتی وقتی خسته و کلافه ای هیچکس از دستت عاصی نیست بس که شیرینی.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)