روژین روژین ، تا این لحظه: 15 سال و 1 ماه و 23 روز سن داره

فرشته ما روژین

مامانی سرش شلوغ بود

1391/9/26 20:16
نویسنده : گلناز
113 بازدید
اشتراک گذاری

ابان ماه که نشد حتی یه ساعت فرصت پیدا کنم و تو وبلاگت چیزی بنویسم بس که سرم شلوغ بود.دو تا اسباب کشی داشتیم یکی خاله جون اینا که به خونه قبلیشون رفتن و دیگری خودمون که خونه خاله جون اینا اسباب کشی کردیم.طبقه بالاشو خودمون اسبابامونو گذاشتیم و طبقه پایین رو کردیم مهد کودک و بالاخره انتظار شما هم به پایان رسید و مهد کودک رو چیدیم.فقط اخر سر یه اتفاق ناخوشایند افتاد که خیلی ناراحتمون کرد ولی خدا رو شکر که باز به خیر گذشت ماجرا از این قرار بود که برای اینکه طبقه پایین رو مهد میکردیم باید دو طبقه از هم جدا میشد و به همین خاطر نرده پایین رو باید کلا جدا میکردیم این کارو کردیم و دو طبقه رو با ام دی اف جدا کردیم و قرار شد جوشکار بیاد و نرده رو جوش بزنه که اونم واسه چند روز بعد موند.روزیکه مهد رو چیدیم خاله جون هی گفت زنگ بزن جوشکار بیاد روژین یه موقع خدای نکرده از اینجا میوفته که گفتم جوشکار فردا میاد امروز هم روژین خونه نیست و مامان نگهش داشته.خلاصه تا اخر شب همه کار رو تموم کردیم و دایی مهرداد اومد که خاله اینا رو ببره یه دفعه خاله جون از پله ها افتاد وای نمیدونی ما مردیم و زنده شدیم تا اون لبش و باز کنه و بگه که سالمه .ولی متاسفانه بردیم بیمارستان و دیدیم که مچش شکسته شبونه رفتیم تبریز و تو برای اولین بار ازم جدا شدی و شب رو با بابات خونه مامان جون موندی و بهم گفتی مامان به خاطر خاله جون میرم بدون تو میمونم تا خاله خوب بشه خلاصه این جوری بود که صبحش خاله رو عمل کردن و تو هم تا عصر پیش مامان جون بودی و چند بار تو تلفن باهم حرف زدیم .خلاصه اینکه بقیه روزها رو هم مشغول خاله بودیم تا اینکه یکم خوب بشه تو هم که فدات شم انقدر مهربونی که همش خاله رو بوس میکنی و تا میخواییم غذا واسش بدیم میگی بذار من بدم تاخاله زودتر خوب بشه.خلاصه اینکه ابان ماه تموم شد و ما چند روزه که در مهد رو باز میکنیم ولی چون هنوز پروانه نیومده حق ثبت نام نداریم فقط مهدی پسر دایی وحید میاد و تا ظهر باهم بازی میکنین

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)