مسافرت نوروزی

ما هر سال عید رو سراب میمونیم و مسافرت نمیریم چون هم عید  همه جا شلوغه و هم کسب و کار بابا تو تعطیلات عید براهه.خلاصه امسال هم مثل هر سال برنامه اینطور بود.تا اینکه دایی مهذداد گفت بریم اصفهان تو وروژین هم با ما بیایین.اولش حسابی گریه کردی که من بدون بابام جایی نمیرم.بعد بابات قانعت کرد که تعطیلات عیدو از صبح تا شب مغازست تو تو خونه هم که بشینی اونو خیلی کم میبینی.خلاصه دایی مهرداد اینا و دایی مهدی اینا و اننه و فاطی و من و شما ووروجک شش روز رفتیم مسافرت(تهران و اصفهان)وای انقدر بهمون خوش گذشت که نگو .مخصوصا به تو و امیر حسین که یه لحظه هم خسته نمیشدید و همش مشغول بازی و شیطونی بودین.تو ماشین همش بازی میکردین کوروش هم که دلش میخواست بیاد با شما بازی کنه از جلو خم میشد میگفت جا هس؟ما هم خیلی خوشمون میومد .الهی فدای هر سه تا تون بشم.