دایی مهرداد دوماد شد
روژین جون من تصمیم گرفته بودم که خاطرات هر ماه رو توی همون ماه به ثبت برسونم ولی انقدر سرم مشغوله که همش وقت کم میارم مخصوصا اذر ماه اتفاقات زیادی افتاد که مهمترینش ازدواج دایی مهرداد بود.اره دیگه دایی مهرداد هم قاطی مرغا شد و شما هم که عاشق عروس خانم شدین و میگین از همه بیشتر عروسو دوست دارم.روزی که برای دومین بار عروس رو دیدی شبش حرفی به بابات زدی که من از تعجب شوکه شدم .بابات گفت عروس چطور بود دخترم دوسش داری؟گفتی بابا خیلی مهربونه امروز ٦ بار بهم گفت که الهی دورت بگردم.وای منم فدای تو بشم که انقدر باهوشی که تعداد دفعاتو یادت نگه داشتی .ازهمون نوزادیت که هنوز زبون باز نکرده بودی فوری ادمای با محبت رو تشخیص میدادی و هر جوری بود بهش میفهموندی که محبتشو درک میکنی الانم که ماشالا شدی بلبل و هر کی بهت محبت میکنه واسش زبون میریزی.بعد عقد دایی مهرداد رفتیم غذاخوری دایی جواد و دایی مهرداد اونجا عمو سید علی دوست دایی جواد ازت چند تا عکس گرفت که الان میخوام بذارم تو وبلاگت