روژین روژین ، تا این لحظه: 15 سال و 1 ماه و 24 روز سن داره

فرشته ما روژین

مسافرت بابایی و بهونه های شما

بابات با دوستاش رفته بود تایلند توی ده روزی که نبود انقدر بهونه گیر شده بودی که نگو .هیچی نمیخوردی و همش گریه میکردی خلاصه شدیدا سرما خوردی و اصلا حالت خوب نبود.بابا هر چقدر زنگ میزد و اینترنت میومد حاضر نمیشدی باهاش حرف بزنی میگفتی من باهاش قهرم نباید منو میذاشت و تنهایی میرفت مسافرت.هنوز سرما خوردگیت تموم نشده بود که عفونت دندونت شروع شد خلاصه هر چی بلا بود سرم اوردی.یک شب هم هر چقدر اصرار کردم که بریم خونمون گفتی من شبو میمونم خونه خاله.باورم نمیشد تو توی عمرت فقط یک شب بدون من مونده بودی اونم بخاطر اینکه من بیمارستان کنار خاله بودم و مجبور بودی.خلاصه گفتی من خونه نمیام بابام نیست دلم میگیره.خاله میگفت تا صبح همدیگرو بغل کردیم و خوابیدیم....
9 آذر 1392

نمیدونی چقدر خوشحالم کردی

5 ابان تولدم بود.تو سالهای قبلی بابات کادو گرفته بود و داده بود دستت.ولی امسال تو با کاری که کردی شگفت زده شدم.اومدی بغلم کردی و گفتی مامان تولدت مبارک بعد دیدم یه هزار تومانی گذاشتی لای دستمال کاغذی وای نمیدونی چقدر از بابت این هدیه و کادو کردنش با دستمال کاغذی خوشحال شدم.یعنی بهترین هدیه عمرم رو گرفتم چون این کارو بدون کمک و تنهایی انجام داده بودی.الهی که همیشه زنده باشی دخترم.جیگرم.عمرم.عزیزم...........
16 آبان 1392

چقدر رقصیدی عشقم

٣ ابان عروسی دایی مهرداد بود خیلی برات خوش گذشت.انقدر تو تالار خوشگل رقصیدی که همه رو حیرت زده کردی.امین جون موهاتو خیلی خوشگل درست کرده بود و یه لباس عروس خوشگلم بهت پوشونده بودم و امیر حسین هم با کت و شلوار شیکی که پوشیده بود مثل عروس دوماد کوچولو شده بودین که حسابی با هم رقصیدین و همه خوششون اومده بود.
15 آبان 1392

جشن روز جهانی کودک

عزیزم روزت مبارک.امروز تو مهدمون یه جشن حسابی واسه تو و دوستات گرفتیم.خیلی به همتون خوش گذشته بود.عمو موسیقی با اهنگاش حسابی شادتون کرد همش مشغول رقص بودین.کل حیاط رو واستون تزیین کرده بودیم.تو و دوستاتم که عاشق بادکنکین.با گرفتن بادکنک و جایزه و خوردن کیک و بزن و برقص حسابی شاد و شنگول بودین.بعد از اتمام جشن با خاله جون و مینا رفتی خونه خاله تا اونجا استراحت کنی و من توی مهد یکم کارامو ردیف کنم.الهی من فدات شم که تو جشن هم دختر خیلی خوبی بودی و اصلا اذیتم نکردی و من راحت تونستم به تو و دوستات برسم تا این روز هر چه باشکوهتر برگزار بشه.
16 مهر 1392

دختر من زرنگه

چند روز پیش مریض شدی و بردمت دکتر.تا رسیدی با دکتر سلام و احوالپرسی رو به زبان انگلیسی کردی و دکتر هم جوابتو به انگلیسی داد .بعد اسم و فامیلتو به انگلیسی که پرسید تو هم جوابو دادی انقدر خوشش اومد و تشویقت کرد که نگوبعد نشستی رو صندلی و اقا دکتر معاینت کرد و گفت بلند شو برو رو ترازو بعدش گفت لابد میدونی بلند شدن رو هم چی میگن به انگلیسی گفتی بله ایستنداپ.اینو که گفتی دکتر خنده بلندی کرد و گفت افرین روژین هم به خاطر اینکه انقدر خوب یاد گرفتی و هم به خاطر اینکه با لهجه عالی تلفظ میکنی کلمه ها رو.منم که دیگه نگو چقدر خوشحال شدم و کیف کردم.افرین گلمممممممممممممم
29 شهريور 1392